سید ابراهیم نبوی
قسمت دوم
خشونت ما را به میدان آزادی نمی رساند
در بخش اول توضیح دادم که مبارزه مسالمت آمیز نه تنها یک روش بهتر، بلکه تنها روش ممکن است و این که فشار و وحشیگری پلیس در روز سیزده آبان، اگر چه واقعیتی تلخ است، اما نباید ما را به همان جایی بکشاند که حکومت می خواهد.
حکومت می خواهد ما به سوی حرکت قهرآمیز برویم، تا هزینه مبارزه بالا برود و گروه حامیان محدود شوند و به جای یک میلیون نفر، ده هزار نفر به خیابان بیایند. کاری که آنها بلدند، سرکوب کامل و بستن دست و پای ده هزار نفر است، اما کاری که هیچ حکومتی نمی تواند بکند، سرکوب یک جمعیت دو میلیون نفری است. پلیس در مقابل چنین جمعیتی جز سکوت یا پنهان شدن در کوچه های خلوت کاری نمی تواند بکند.
5) وقتی با این سوال مواجه می شویم که با دست های خالی دیگر کاری نمی شود کرد و فقط قربانی بیشتری می دهیم و حامیان و نیروهای جنبش برای حفظ خودشان یا بهترین دفاع را حمله می دانند یا تنها دفاع در برابر خشونت را خشونت فرض می کنند، باید به این سوال پاسخ بدهیم که آیا انتخاب روش قهرآمیز مشکل ما را کمتر و راه ما را کوتاه تر و امکان پیروزی ما را بیشتر می کند، یا ما را از پیروزی دورتر می کند؟
اصولا اعمال خشونت، بخصوص خشونت ابتدایی، به معنای دینی جهاد ابتدایی، و به معنای مبارزاتی مبارزه قهرآمیز، دو تئوری اصلی دارد، یکی مبارزه برای پیروزی است و دوم مبارزه برای ایجاد آگاهی. در حالت اول، می جنگیم تا حکومت یا دولت را ساقط کنیم، اما در حالت دوم، می جنگیم تا جو سکوت را بشکنیم( تئوری حرکت چرخدنده کوچک چریکی برای راه انداختن چرخدنده بزرگ ملت). در شرایط کنونی مردم ایران در شرایط آگاهی کامل قرار دارند. آنها آگاه شده اند و می دانند برای چه چیزی می جنگند، به همین دلیل مبارزه چریکی برای آگاه سازی بی معناست.
ما جو سکوت را شکسته ایم و برای آگاه کردن مردم هزار راه یافته ایم، و اصولا جامعه و ارتباطات کنونی جامعه ایران در شرایط بسته خبری نیست. از این رو ما فقط وقتی عقلا می توانیم وارد مبارزه قهرآمیز بشویم که بیش از پنجاه درصد احتمال بدهیم حکومت یا دولت سقوط می کند. وقتی که ما مطمئن هستیم که اگر به یک پایگاه بسیج حمله کنیم و آن را بگیریم، حکومت با هلی کوپتر و تانک و آرپی جی هفت ما را تکه تکه می کند و بعد از دستگیری اعدام می کند، آغاز عمل خشونت ابتدایی کاملا بی معناست، مگر آنکه همه مردم( در یک فرآیند مشخص و در یک مرحله نهایی) چنین قصدی کرده باشند و تمهیدات آن هم اندیشیده شده باشد. حتی در این حال هم باید تا آخرین لحظه تلاش کرد که در نیروی مقابل ریزش نیرو ایجاد کرد تا امکان پیروزی مان افزایش یابد.
6) جنبش سبز تاکنون قربانیانی داشته و خواهد داشت، این قربانیان، اعم از کشتگان و اسرا و فراریان و آسیب دیدگان، از لحظه ای که دچار مشکل می شوند باید مورد حمایت عمومی و بدون تبعیض جنبش باشند. ما نمی توانیم شهیدی مانند ندا یا سهراب را به هر دلیل به شمار بیاوریم اما شهدای دیگر را فراموش کنیم. ما نمی توانیم زندانیانی که به دلیل مقاومت نستوه و استوار با لبخندی بر لب اسوه مردم می شوند مورد حمایت قرار دهیم، و زندانیانی را که در اثر فشارهای زندانبانان و بازجویان می برند و اعتراف می کنند، ناخودآگاه از حمایت خود محروم کنیم. شکستن زندانی بیش از آنکه به محکم بودن او برگردد، به فشار زندانبانان برمی گردد. طبیعی است که آدمهای بزرگی مثل بهزاد نبوی، رمضانزاده و میردامادی که روز 22 خرداد قبل از هر اتفاقی دستگیر شدند، بسیار بیشتر می توانند در مقابل فشار زندانبان مقاومت کنند تا کسی مثل شریعتی یا ابطحی که مدتها بعد از اعتراضات خیابانی دستگیر شدند و به همین دلیل تحت فشار سنگین قرار گرفتند.
در حقیقت در تمام این دوران شخصیتی مثل سعید شریعتی بار زندانی بودن تاج زاده را هم می کشید، حالا ما نمی توانیم بخاطر باری که او کشیده است، بار مضاعفی از بی اعتنایی را به او تحمیل کنیم. این در مورد زندانیان سرشناس است، از سوی دیگر برخی زندانیان هستند که اصولا هیچ نامی از آنان نمی دانیم یا کمترین حمایت را از آنان می کنیم. ما باید بطور متمرکز در مورد زندانیان و اسرا کار دقیق بکنیم و تلاش کنیم تا حمایت بی تبعیض و بی دریغ همه جنبش را از هر زندانی و اسیری که می دهیم اعلام و ابراز کنیم. طبیعتا ما می دانیم که حمایت از آسیب دیدگان در داخل کاری بسیار دشوار است، به نظر می رسد یاران جنبش سبز در خارج از ایران تا حد زیادی بتوانند کار ثبت وقایع، ثبت اسامی و وضع قربانیان و حمایت رسانه ای از آنان را بیشتر و در امنیت بهتری انجام دهند. آزادی افرادی مثل هنگامه شهیدی یا محمدرضا جلایی پور، پس از ایجاد موج اعتراض نشان می دهد که حمایت از زندانیان و ایجاد موج اعتراض تاثیر مستقیم و روشن دارد. این اقدام را باید جدی بگیریم.
7) کاهش هزینه ارتباطی، کاهش هزینه خشونت. یکی از مهم ترین دلایل خشونت خیابانی جز برای ترساندن سبزها، هزینه ناشی از رهبری تظاهرات و برقراری ارتباط تشکیلاتی در داخل است. این ارتباطات را باید با حمایت منظم و روشن سبزهای خارج از نیروهای فعال داخل کاهش داد. من معتقدم جمعیت عظیم ایرانیان سبز خارج از کشور که در امنیت هستند، باید فشارهای وارده بر نیروهای داخل برای ارتباط گیری و خبررسانی را هرچه بیشتر کاهش دهند. ایجاد ارتباط از طریق سایت های اطلاع رسانی مانند فیس بوک و تویتر و بالاترین از یک سو و ایجاد پاساژ های اطلاع رسانی ای میلی که می تواند دستورالعمل های احتیاطی، شعارهای تظاهرات، انتشار خبرهای روز و انتشار سریع خبرهای روزهای تظاهرات، ایجاد حداقل یک شبکه رادیویی موج کوتاه یا موج متوسط برای خبررسانی تا روز شانزده آذر ، می تواند بخشی از فشار اطلاع رسانی را کم کند.
ادامه این فعالیت که قطعا باید با حفاظت کامل برای حفظ امنیت نیروهای داخل صورت بگیرد، باید به یک فعالیت دوسویه بیانجامد، در بیرون کشور گروه های مجازی وظیفه اطلاع رسانی به فرد فرد یاران خود را باید ایفا کنند، ای میل بزنند، فیلم ها را تدوین کنند و تصاویر مناسب را منتشر کنند و مثل آینه ای بازتابنده خبرها به داخل شوند و برنامه ها و شعارها را منظم و مرتب کنند. در داخل هم گروههای محلی باید اطلاعاتی را که از طریق اینترنت آماده شده، به صورت قابل انتشار غیراینترنتی، مثلا دیوارنویسی یا تهیه اطلاعیه کاغذی و تولید نشریات کاغذی ساده، به مخاطبانی که با اینترنت ارتباط ندارند برسانند. از این طریق افرادی که در تظاهرات شرکت می کنند، در معرض خطر سازماندهی و دستگیری ناشی از آن نخواهند بود. به عبارتی رهبری جمعی از طریق همه رسانه ها اتفاق می افتد.
8) ما در معادله ای نابرابر قرار داریم، جنبشی شش ماهه با یک سیستم اطلاعاتی سی ساله که تجربیات فراوان دارد، مشغول نبرد هستند. پلیس ضد شورش اگرچه تا چند سال قبل تجربه زیادی در سرکوب نداشت، و این بی تجربگی همین حالا هم دیده می شود، اما سیستم اطلاعاتی تجربه ای سی ساله دارد. در مقایسه با برخی از جنبش های اجتماعی مانند اوکراین یا چک یا جنبش های مشابه، این وضع اصلا قابل قیاس نیست، در کشوری مثل اوکراین یک جنبش شش ماهه به جنگ یک سیستم اطلاعاتی سه ساله می رفت. وضع ما از این لحاظ متفاوت است. معنی حرف من این است که بخشی از تلفات و آسیب هایی که به جنبش می رسد، بخاطر جوانی و بی تجربگی آن و بخشی دیگر به دلیل قدرت نیروی اطلاعاتی و سرکوب است. البته این خبر خوش نیز باید داده شود که جنبش دارد بسرعت بالغ و رشید و عمیق می شود، اما در هر حال به نظر می رسد رهبری عملی و اجرایی جنبش، نیازمند تجربه بیشتر است.
البته باید بگویم عقلانیتی که جنبش سبز تا امروز نشان داده، در تاریخ ایران بی مانند است، اما در هر حال ما مطمئنا راههایی برای کاستن آسیب بر جنبش داریم. این راهها باید کاملا عملی و روشن و با تاکید بر جزئیات باشد. مثلا دسترسی نیروهای اطلاعاتی بر اطلاعات اینترنتی مثلا در فیس بوک یا بسیاری شبکه های دیگر نیروهای جنبش را در خطر قرار می دهد و برنامه های ما را لو می دهد. لو رفتن بسیاری از مسیرهای راهپیمایی یا پیدا نکردن یک راه درست برای به هم پیوستن تظاهرات پراکنده به دلیل نداشتن طرح های جایگزین برای ساماندهی اعتراضات حجم خشونت را بالا می برد. ما نباید تا قبل از این که جمعیت بزرگ را بوجود بیاوریم پلیس را تحریک به درگیری کنیم. ما تا آنجا که می توانیم باید برنامه های مان را قبل از ورود به خیابان بریزیم. و حاصل همه این فکرها را بصورت برنامه روشن و با حفظ حداکثر امنیت در ارتباط به دیگران منتقل کنیم. این برنامه ها باید تا حد امکان متکی به حرکت های آشکار و علنی باشد، چرا که باید بتواند همه حامیان را به خیابان بکشد. در این حالت وقتی می توانیم برنامه حضور مسالمت آمیز بدهیم که همه مردم، و نه فقط نیروهای جوان و پرتحرک، بلکه خانواده ها و گروههای مختلف سنی بتوانند در اعتراضات حضور پیدا کنند. جنبش سبز تمام پیروزی اش را مدیون شامل بودن و گستردگی خود است. این را هرگز نباید از دست بدهیم.
9) جنبش سبز یک جنبش همگانی است و رمز پیروزی آن همین است که بتواند شامل همه گروههای اجتماعی و جمعیتی و سنی و قومی و جغرافیایی در داخل و خارج از ایران شود. این جنبش یک مبارزه حرفه ای و چریکی یا صنفی نیست که برای پیشبرد آن لزومی به توقف زندگی باشد. مردم می خواهند به حقوق از دست رفته شان برسند، نه اینکه حق زندگی کردن را هم از دست بدهند. به همین دلیل انتخاب تاکتیک هایی که نیازمند فداکاری، رنج و فشار، تنش، یا حضور دائمی در صحنه مبارزه است، باید جای خود را به تاکتیک های عمومی بدهد، راههایی که مردم بدون اینکه زندگی شان دچار مشکل شود انجام دهند.
نمونه بسیار موفق تاکتیک متناسب با زندگی گفتن الله اکبر بر پشت بام است، این کار هم قدرت مردم را نشان می دهد و هم آنان را دچار خطر نمی کند. انتخاب مناسبت ها و مراسم عرفی و سنتی و قانونی یکی دیگر از این راههاست، مثلا ایام دهه محرم بهترین فرصت برای چنین حضوری است. چرا که تکایا و مساجد در این ایام فعال است، رنگ سبز در این روزها رنگ اصلی است، و در سی سال گذشته گروههای اجتماعی طبقه متوسط به عنوان یکی از مهم ترین نیروهای بدنه جنبش سبز با آن ارتباط سنتی برقرار کرده اند. به عبارت دیگر مردم در همه شهرها و همه جای شهرها، در اقشار و طبقات گوناگون، بطور عادی در این ده روز زندگی ویژه ای دارند که کاملا برای یک اعتراض ده روزه تناسب دارد. ما باید بتوانیم جنبش را وارد زندگی عادی مردم کنیم. از این طریق حجم خشونت در جنبش نیز کاهش پیدا می کند.
10) جنبش سبز یک جنبش جهانی شده است. این نه فقط در محدوده ایرانیانی که در جهان زندگی می کنند، بلکه جنبشی است که مردم جهان نیز از آن می آموزند. اما این آموزش سویه دیگری هم دارد. در حقیقت در جنبش سبز ما مشغول آموختن دموکراسی و مبارزه با استبداد هم هستیم. به همین دلیل است که ادامه جنبش سبز، اگر همراه با زندگی طبیعی مردم شود، از نظر زمانی به نفع ما و به زیان حکومت است. زمان جنبش جوان سبز را بالغ و پخته و حکومت کهنه و پیر را فرسوده و خسته می کند. از خسته شدن مردم و بخصوص تندروها نباید ترسید، آنها جایی ندارند که بروند و دیگر برنگردند یا به خانه پناه ببرند و خلوت گزینی کنند. ما باید در مدرسه جنبش سبز بیاموزیم و یاد بدهیم و یاد بگیریم. روزهای جنبش سبز ملت را به هم نزدیک و حامیان استبداد را از هم دور می کند و شکاف درون استبداد را تشدید می کند.
یکی از مهم ترین چیزهایی که باید در جنبش سبز رخ بدهد، ایجاد جریان " رهبری دوم" است. در حقیقت ما باید رهبری اعتراضات را بصورت گروه فشاری قدرتمند و رهبران واقعی( موسوی، خاتمی، کروبی و دیگران) را به عنوان گروه مذاکره ببینیم. باید شبکه ارتباطی وسیع و غیرتشکیلاتی و مدرنی متکی به ارتباطات مجازی، جزء به جزء خبررسانی و سازماندهی و ارتباطات را در دست داشته باشند، اما رهبران واقعی باید از این فشارها برای رسیدن به خواسته های مردم استفاده کنند. خطر مهم در حال حاضر ایجاد اختلاف در میان رهبران جنبش است.
طبیعی است که آنان باید ملاحظاتی مانند احتمال خطر برای مردم را در محاسبات شان لحاظ کنند، اما نیروی اجتماعی نمی تواند متکی به تصمیمات آنان در جزئیات رفتار کند، چون آنان در فشار کامل قرار دارند و در حقیقت ما هستیم که با ادامه اعتراضات امنیت رهبران، زندانیان و نیروهای جنبش سبز را حفظ می کنیم. حکومت در حال حاضر تلاش می کند تا میان بخش تندروی جنبش و بخش میانه روی آن تضاد ایجاد کند. آنها یک هفته طرفدار کروبی می شوند و می خواهند موسوی را اعدام کنند، هفته بعد اعلام می کنند که به موسوی حزب می دهند و علیه کروبی حرف می زنند. ما نباید درگیر این بازی بشویم. شجاعت تنها معیار و حتی مهم ترین معیار رهبری جنبش سبز نیست، اما پیش رفتن در شرایط کنونی قطعا به شجاعت نیاز دارد.
11) خشونت جز آنکه یک واکنش حکومت و پلیس درمانده است، و حکایت از خسته شدن نیروی سرکوب و میل آن برای تمام کردن تنش ها دارد، یک جنگ روانی برای ایجاد ریزش در نیروی مقابل است. به همان میزان که خشونت می تواند باعث ریزش حامیان دولت کودتا بشود، می تواند نیروهای جنبش سبز را هم وحشت زده کند و آنان را به خانه بفرستد. به همین دلیل است که افشاگری خشونت، از طرفی حکومت را بی اعتبار می کند، و از سوی دیگر نیروهای جنبش را می ترساند. از این رو نیروهای جنبش باید در افشای خشونت کاملا متکی به واقعیت عمل کنند، اگر تعداد تجاوز به زنان یا مردان زندانی معدود و محدود است و سیستماتیک نیست، ما نباید با سیستماتیک قلمداد کردن تجاوز، وحشت را در نیروهای جنبش و بخصوص زنان و خانواده ها ایجاد کنیم. اگر شکنجه زندانیان به مدت دو ماه وجود داشت و بعد در اثر فشارهای جنبش کاهش پیدا کرد، ما نباید بگوئیم که شکنجه زندانیان افزایش یافته است. ایجاد ترس واهی، و نه ترس واقعی، یک عمل غیرعاقلانه و ماجراجویانه است. در این مورد ملاحظه کردن روا نیست. اگر کسی یا کسانی با دادن اخبار غیرواقعی و تاکید بر خشونتی که رخ نداده، بخواهند جنبش را رادیکالیزه کنند یا با انگیزه های خودخواهانه و ماجراجویانه نیروهای جنبش را ملتهب و نگران کنند، باید در این مورد هشدار داده شود و چه بسا که لازم باشد که مانع رفتارهای ماجراجویانه این افراد بشویم.
12) در این میان استفاده از حامیان جهانی جنبش سبز به ما کمک می کند تا مبارزه مسالمت آمیز را قدرت ببخشیم، ما باید شرکای جهانی جنبش سبز را جذب کنیم و از این طریق احترام و اعتبار و اقتدار برای ملت و بی احترامی و فشار برای حکومت استبدادی ایجاد کنیم. در شرایطی که حکومت استبدادی که حتی روحانیت ایرانی شیعه را هم قبول ندارد، چه رسد به اهل سنت یا نحله های دیگر اسلامی یا دگر اندیشان، از هر مسلمان ضد غربی و کمونیستهای سابق و اکنون و یهودی تندرو و مسیحیان ضد غرب و سبزهای اروپا و تروریستهای بنیادگرا و مخالفان فکری خودش را با استفاده از پول نفت جذب می کند و حکومت استبداد دینی را تقویت می کند، ما نمی توانیم نسبت به جذب و جلب کسانی که به لحاظ عاطفی به جنبش سبز نزدیک شده اند، اما چیزی از آن نمی دانند بی تفاوت باشیم. نیروی عظیمی که در اختیار ماست، و سبزهای ایرانی که دل شان برای کشور می تپد، لشگر عظیم تبلیغاتی ما برای جنبش سبز باید باشند.
قسمت دوم
خشونت ما را به میدان آزادی نمی رساند
در بخش اول توضیح دادم که مبارزه مسالمت آمیز نه تنها یک روش بهتر، بلکه تنها روش ممکن است و این که فشار و وحشیگری پلیس در روز سیزده آبان، اگر چه واقعیتی تلخ است، اما نباید ما را به همان جایی بکشاند که حکومت می خواهد.
حکومت می خواهد ما به سوی حرکت قهرآمیز برویم، تا هزینه مبارزه بالا برود و گروه حامیان محدود شوند و به جای یک میلیون نفر، ده هزار نفر به خیابان بیایند. کاری که آنها بلدند، سرکوب کامل و بستن دست و پای ده هزار نفر است، اما کاری که هیچ حکومتی نمی تواند بکند، سرکوب یک جمعیت دو میلیون نفری است. پلیس در مقابل چنین جمعیتی جز سکوت یا پنهان شدن در کوچه های خلوت کاری نمی تواند بکند.
5) وقتی با این سوال مواجه می شویم که با دست های خالی دیگر کاری نمی شود کرد و فقط قربانی بیشتری می دهیم و حامیان و نیروهای جنبش برای حفظ خودشان یا بهترین دفاع را حمله می دانند یا تنها دفاع در برابر خشونت را خشونت فرض می کنند، باید به این سوال پاسخ بدهیم که آیا انتخاب روش قهرآمیز مشکل ما را کمتر و راه ما را کوتاه تر و امکان پیروزی ما را بیشتر می کند، یا ما را از پیروزی دورتر می کند؟
اصولا اعمال خشونت، بخصوص خشونت ابتدایی، به معنای دینی جهاد ابتدایی، و به معنای مبارزاتی مبارزه قهرآمیز، دو تئوری اصلی دارد، یکی مبارزه برای پیروزی است و دوم مبارزه برای ایجاد آگاهی. در حالت اول، می جنگیم تا حکومت یا دولت را ساقط کنیم، اما در حالت دوم، می جنگیم تا جو سکوت را بشکنیم( تئوری حرکت چرخدنده کوچک چریکی برای راه انداختن چرخدنده بزرگ ملت). در شرایط کنونی مردم ایران در شرایط آگاهی کامل قرار دارند. آنها آگاه شده اند و می دانند برای چه چیزی می جنگند، به همین دلیل مبارزه چریکی برای آگاه سازی بی معناست.
ما جو سکوت را شکسته ایم و برای آگاه کردن مردم هزار راه یافته ایم، و اصولا جامعه و ارتباطات کنونی جامعه ایران در شرایط بسته خبری نیست. از این رو ما فقط وقتی عقلا می توانیم وارد مبارزه قهرآمیز بشویم که بیش از پنجاه درصد احتمال بدهیم حکومت یا دولت سقوط می کند. وقتی که ما مطمئن هستیم که اگر به یک پایگاه بسیج حمله کنیم و آن را بگیریم، حکومت با هلی کوپتر و تانک و آرپی جی هفت ما را تکه تکه می کند و بعد از دستگیری اعدام می کند، آغاز عمل خشونت ابتدایی کاملا بی معناست، مگر آنکه همه مردم( در یک فرآیند مشخص و در یک مرحله نهایی) چنین قصدی کرده باشند و تمهیدات آن هم اندیشیده شده باشد. حتی در این حال هم باید تا آخرین لحظه تلاش کرد که در نیروی مقابل ریزش نیرو ایجاد کرد تا امکان پیروزی مان افزایش یابد.
6) جنبش سبز تاکنون قربانیانی داشته و خواهد داشت، این قربانیان، اعم از کشتگان و اسرا و فراریان و آسیب دیدگان، از لحظه ای که دچار مشکل می شوند باید مورد حمایت عمومی و بدون تبعیض جنبش باشند. ما نمی توانیم شهیدی مانند ندا یا سهراب را به هر دلیل به شمار بیاوریم اما شهدای دیگر را فراموش کنیم. ما نمی توانیم زندانیانی که به دلیل مقاومت نستوه و استوار با لبخندی بر لب اسوه مردم می شوند مورد حمایت قرار دهیم، و زندانیانی را که در اثر فشارهای زندانبانان و بازجویان می برند و اعتراف می کنند، ناخودآگاه از حمایت خود محروم کنیم. شکستن زندانی بیش از آنکه به محکم بودن او برگردد، به فشار زندانبانان برمی گردد. طبیعی است که آدمهای بزرگی مثل بهزاد نبوی، رمضانزاده و میردامادی که روز 22 خرداد قبل از هر اتفاقی دستگیر شدند، بسیار بیشتر می توانند در مقابل فشار زندانبان مقاومت کنند تا کسی مثل شریعتی یا ابطحی که مدتها بعد از اعتراضات خیابانی دستگیر شدند و به همین دلیل تحت فشار سنگین قرار گرفتند.
در حقیقت در تمام این دوران شخصیتی مثل سعید شریعتی بار زندانی بودن تاج زاده را هم می کشید، حالا ما نمی توانیم بخاطر باری که او کشیده است، بار مضاعفی از بی اعتنایی را به او تحمیل کنیم. این در مورد زندانیان سرشناس است، از سوی دیگر برخی زندانیان هستند که اصولا هیچ نامی از آنان نمی دانیم یا کمترین حمایت را از آنان می کنیم. ما باید بطور متمرکز در مورد زندانیان و اسرا کار دقیق بکنیم و تلاش کنیم تا حمایت بی تبعیض و بی دریغ همه جنبش را از هر زندانی و اسیری که می دهیم اعلام و ابراز کنیم. طبیعتا ما می دانیم که حمایت از آسیب دیدگان در داخل کاری بسیار دشوار است، به نظر می رسد یاران جنبش سبز در خارج از ایران تا حد زیادی بتوانند کار ثبت وقایع، ثبت اسامی و وضع قربانیان و حمایت رسانه ای از آنان را بیشتر و در امنیت بهتری انجام دهند. آزادی افرادی مثل هنگامه شهیدی یا محمدرضا جلایی پور، پس از ایجاد موج اعتراض نشان می دهد که حمایت از زندانیان و ایجاد موج اعتراض تاثیر مستقیم و روشن دارد. این اقدام را باید جدی بگیریم.
7) کاهش هزینه ارتباطی، کاهش هزینه خشونت. یکی از مهم ترین دلایل خشونت خیابانی جز برای ترساندن سبزها، هزینه ناشی از رهبری تظاهرات و برقراری ارتباط تشکیلاتی در داخل است. این ارتباطات را باید با حمایت منظم و روشن سبزهای خارج از نیروهای فعال داخل کاهش داد. من معتقدم جمعیت عظیم ایرانیان سبز خارج از کشور که در امنیت هستند، باید فشارهای وارده بر نیروهای داخل برای ارتباط گیری و خبررسانی را هرچه بیشتر کاهش دهند. ایجاد ارتباط از طریق سایت های اطلاع رسانی مانند فیس بوک و تویتر و بالاترین از یک سو و ایجاد پاساژ های اطلاع رسانی ای میلی که می تواند دستورالعمل های احتیاطی، شعارهای تظاهرات، انتشار خبرهای روز و انتشار سریع خبرهای روزهای تظاهرات، ایجاد حداقل یک شبکه رادیویی موج کوتاه یا موج متوسط برای خبررسانی تا روز شانزده آذر ، می تواند بخشی از فشار اطلاع رسانی را کم کند.
ادامه این فعالیت که قطعا باید با حفاظت کامل برای حفظ امنیت نیروهای داخل صورت بگیرد، باید به یک فعالیت دوسویه بیانجامد، در بیرون کشور گروه های مجازی وظیفه اطلاع رسانی به فرد فرد یاران خود را باید ایفا کنند، ای میل بزنند، فیلم ها را تدوین کنند و تصاویر مناسب را منتشر کنند و مثل آینه ای بازتابنده خبرها به داخل شوند و برنامه ها و شعارها را منظم و مرتب کنند. در داخل هم گروههای محلی باید اطلاعاتی را که از طریق اینترنت آماده شده، به صورت قابل انتشار غیراینترنتی، مثلا دیوارنویسی یا تهیه اطلاعیه کاغذی و تولید نشریات کاغذی ساده، به مخاطبانی که با اینترنت ارتباط ندارند برسانند. از این طریق افرادی که در تظاهرات شرکت می کنند، در معرض خطر سازماندهی و دستگیری ناشی از آن نخواهند بود. به عبارتی رهبری جمعی از طریق همه رسانه ها اتفاق می افتد.
8) ما در معادله ای نابرابر قرار داریم، جنبشی شش ماهه با یک سیستم اطلاعاتی سی ساله که تجربیات فراوان دارد، مشغول نبرد هستند. پلیس ضد شورش اگرچه تا چند سال قبل تجربه زیادی در سرکوب نداشت، و این بی تجربگی همین حالا هم دیده می شود، اما سیستم اطلاعاتی تجربه ای سی ساله دارد. در مقایسه با برخی از جنبش های اجتماعی مانند اوکراین یا چک یا جنبش های مشابه، این وضع اصلا قابل قیاس نیست، در کشوری مثل اوکراین یک جنبش شش ماهه به جنگ یک سیستم اطلاعاتی سه ساله می رفت. وضع ما از این لحاظ متفاوت است. معنی حرف من این است که بخشی از تلفات و آسیب هایی که به جنبش می رسد، بخاطر جوانی و بی تجربگی آن و بخشی دیگر به دلیل قدرت نیروی اطلاعاتی و سرکوب است. البته این خبر خوش نیز باید داده شود که جنبش دارد بسرعت بالغ و رشید و عمیق می شود، اما در هر حال به نظر می رسد رهبری عملی و اجرایی جنبش، نیازمند تجربه بیشتر است.
البته باید بگویم عقلانیتی که جنبش سبز تا امروز نشان داده، در تاریخ ایران بی مانند است، اما در هر حال ما مطمئنا راههایی برای کاستن آسیب بر جنبش داریم. این راهها باید کاملا عملی و روشن و با تاکید بر جزئیات باشد. مثلا دسترسی نیروهای اطلاعاتی بر اطلاعات اینترنتی مثلا در فیس بوک یا بسیاری شبکه های دیگر نیروهای جنبش را در خطر قرار می دهد و برنامه های ما را لو می دهد. لو رفتن بسیاری از مسیرهای راهپیمایی یا پیدا نکردن یک راه درست برای به هم پیوستن تظاهرات پراکنده به دلیل نداشتن طرح های جایگزین برای ساماندهی اعتراضات حجم خشونت را بالا می برد. ما نباید تا قبل از این که جمعیت بزرگ را بوجود بیاوریم پلیس را تحریک به درگیری کنیم. ما تا آنجا که می توانیم باید برنامه های مان را قبل از ورود به خیابان بریزیم. و حاصل همه این فکرها را بصورت برنامه روشن و با حفظ حداکثر امنیت در ارتباط به دیگران منتقل کنیم. این برنامه ها باید تا حد امکان متکی به حرکت های آشکار و علنی باشد، چرا که باید بتواند همه حامیان را به خیابان بکشد. در این حالت وقتی می توانیم برنامه حضور مسالمت آمیز بدهیم که همه مردم، و نه فقط نیروهای جوان و پرتحرک، بلکه خانواده ها و گروههای مختلف سنی بتوانند در اعتراضات حضور پیدا کنند. جنبش سبز تمام پیروزی اش را مدیون شامل بودن و گستردگی خود است. این را هرگز نباید از دست بدهیم.
9) جنبش سبز یک جنبش همگانی است و رمز پیروزی آن همین است که بتواند شامل همه گروههای اجتماعی و جمعیتی و سنی و قومی و جغرافیایی در داخل و خارج از ایران شود. این جنبش یک مبارزه حرفه ای و چریکی یا صنفی نیست که برای پیشبرد آن لزومی به توقف زندگی باشد. مردم می خواهند به حقوق از دست رفته شان برسند، نه اینکه حق زندگی کردن را هم از دست بدهند. به همین دلیل انتخاب تاکتیک هایی که نیازمند فداکاری، رنج و فشار، تنش، یا حضور دائمی در صحنه مبارزه است، باید جای خود را به تاکتیک های عمومی بدهد، راههایی که مردم بدون اینکه زندگی شان دچار مشکل شود انجام دهند.
نمونه بسیار موفق تاکتیک متناسب با زندگی گفتن الله اکبر بر پشت بام است، این کار هم قدرت مردم را نشان می دهد و هم آنان را دچار خطر نمی کند. انتخاب مناسبت ها و مراسم عرفی و سنتی و قانونی یکی دیگر از این راههاست، مثلا ایام دهه محرم بهترین فرصت برای چنین حضوری است. چرا که تکایا و مساجد در این ایام فعال است، رنگ سبز در این روزها رنگ اصلی است، و در سی سال گذشته گروههای اجتماعی طبقه متوسط به عنوان یکی از مهم ترین نیروهای بدنه جنبش سبز با آن ارتباط سنتی برقرار کرده اند. به عبارت دیگر مردم در همه شهرها و همه جای شهرها، در اقشار و طبقات گوناگون، بطور عادی در این ده روز زندگی ویژه ای دارند که کاملا برای یک اعتراض ده روزه تناسب دارد. ما باید بتوانیم جنبش را وارد زندگی عادی مردم کنیم. از این طریق حجم خشونت در جنبش نیز کاهش پیدا می کند.
10) جنبش سبز یک جنبش جهانی شده است. این نه فقط در محدوده ایرانیانی که در جهان زندگی می کنند، بلکه جنبشی است که مردم جهان نیز از آن می آموزند. اما این آموزش سویه دیگری هم دارد. در حقیقت در جنبش سبز ما مشغول آموختن دموکراسی و مبارزه با استبداد هم هستیم. به همین دلیل است که ادامه جنبش سبز، اگر همراه با زندگی طبیعی مردم شود، از نظر زمانی به نفع ما و به زیان حکومت است. زمان جنبش جوان سبز را بالغ و پخته و حکومت کهنه و پیر را فرسوده و خسته می کند. از خسته شدن مردم و بخصوص تندروها نباید ترسید، آنها جایی ندارند که بروند و دیگر برنگردند یا به خانه پناه ببرند و خلوت گزینی کنند. ما باید در مدرسه جنبش سبز بیاموزیم و یاد بدهیم و یاد بگیریم. روزهای جنبش سبز ملت را به هم نزدیک و حامیان استبداد را از هم دور می کند و شکاف درون استبداد را تشدید می کند.
یکی از مهم ترین چیزهایی که باید در جنبش سبز رخ بدهد، ایجاد جریان " رهبری دوم" است. در حقیقت ما باید رهبری اعتراضات را بصورت گروه فشاری قدرتمند و رهبران واقعی( موسوی، خاتمی، کروبی و دیگران) را به عنوان گروه مذاکره ببینیم. باید شبکه ارتباطی وسیع و غیرتشکیلاتی و مدرنی متکی به ارتباطات مجازی، جزء به جزء خبررسانی و سازماندهی و ارتباطات را در دست داشته باشند، اما رهبران واقعی باید از این فشارها برای رسیدن به خواسته های مردم استفاده کنند. خطر مهم در حال حاضر ایجاد اختلاف در میان رهبران جنبش است.
طبیعی است که آنان باید ملاحظاتی مانند احتمال خطر برای مردم را در محاسبات شان لحاظ کنند، اما نیروی اجتماعی نمی تواند متکی به تصمیمات آنان در جزئیات رفتار کند، چون آنان در فشار کامل قرار دارند و در حقیقت ما هستیم که با ادامه اعتراضات امنیت رهبران، زندانیان و نیروهای جنبش سبز را حفظ می کنیم. حکومت در حال حاضر تلاش می کند تا میان بخش تندروی جنبش و بخش میانه روی آن تضاد ایجاد کند. آنها یک هفته طرفدار کروبی می شوند و می خواهند موسوی را اعدام کنند، هفته بعد اعلام می کنند که به موسوی حزب می دهند و علیه کروبی حرف می زنند. ما نباید درگیر این بازی بشویم. شجاعت تنها معیار و حتی مهم ترین معیار رهبری جنبش سبز نیست، اما پیش رفتن در شرایط کنونی قطعا به شجاعت نیاز دارد.
11) خشونت جز آنکه یک واکنش حکومت و پلیس درمانده است، و حکایت از خسته شدن نیروی سرکوب و میل آن برای تمام کردن تنش ها دارد، یک جنگ روانی برای ایجاد ریزش در نیروی مقابل است. به همان میزان که خشونت می تواند باعث ریزش حامیان دولت کودتا بشود، می تواند نیروهای جنبش سبز را هم وحشت زده کند و آنان را به خانه بفرستد. به همین دلیل است که افشاگری خشونت، از طرفی حکومت را بی اعتبار می کند، و از سوی دیگر نیروهای جنبش را می ترساند. از این رو نیروهای جنبش باید در افشای خشونت کاملا متکی به واقعیت عمل کنند، اگر تعداد تجاوز به زنان یا مردان زندانی معدود و محدود است و سیستماتیک نیست، ما نباید با سیستماتیک قلمداد کردن تجاوز، وحشت را در نیروهای جنبش و بخصوص زنان و خانواده ها ایجاد کنیم. اگر شکنجه زندانیان به مدت دو ماه وجود داشت و بعد در اثر فشارهای جنبش کاهش پیدا کرد، ما نباید بگوئیم که شکنجه زندانیان افزایش یافته است. ایجاد ترس واهی، و نه ترس واقعی، یک عمل غیرعاقلانه و ماجراجویانه است. در این مورد ملاحظه کردن روا نیست. اگر کسی یا کسانی با دادن اخبار غیرواقعی و تاکید بر خشونتی که رخ نداده، بخواهند جنبش را رادیکالیزه کنند یا با انگیزه های خودخواهانه و ماجراجویانه نیروهای جنبش را ملتهب و نگران کنند، باید در این مورد هشدار داده شود و چه بسا که لازم باشد که مانع رفتارهای ماجراجویانه این افراد بشویم.
12) در این میان استفاده از حامیان جهانی جنبش سبز به ما کمک می کند تا مبارزه مسالمت آمیز را قدرت ببخشیم، ما باید شرکای جهانی جنبش سبز را جذب کنیم و از این طریق احترام و اعتبار و اقتدار برای ملت و بی احترامی و فشار برای حکومت استبدادی ایجاد کنیم. در شرایطی که حکومت استبدادی که حتی روحانیت ایرانی شیعه را هم قبول ندارد، چه رسد به اهل سنت یا نحله های دیگر اسلامی یا دگر اندیشان، از هر مسلمان ضد غربی و کمونیستهای سابق و اکنون و یهودی تندرو و مسیحیان ضد غرب و سبزهای اروپا و تروریستهای بنیادگرا و مخالفان فکری خودش را با استفاده از پول نفت جذب می کند و حکومت استبداد دینی را تقویت می کند، ما نمی توانیم نسبت به جذب و جلب کسانی که به لحاظ عاطفی به جنبش سبز نزدیک شده اند، اما چیزی از آن نمی دانند بی تفاوت باشیم. نیروی عظیمی که در اختیار ماست، و سبزهای ایرانی که دل شان برای کشور می تپد، لشگر عظیم تبلیغاتی ما برای جنبش سبز باید باشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر